دوزخ عشق

شاعرانه های عاشقانه

دوزخ عشق

شاعرانه های عاشقانه

آفرینش

کدام دروغ؟

کدام زندگی؟

کدام حقیقت؟

دل به کدام بندم؟

وقتی دلیل آفرینشم عشق تو بود!!!!


کدام

نفرین

نفرین به من

نفرین به قلب من

آه نه ، اما لعنت به عشق

خودم را به خواب زده ام و کابوس خیانت می بینم

دلم ... دلم ... که لعنت به دلم ، اجازه نمی دهد از خواب بلند شوم...

نه... نه... من تن عریان تو را دیدم که در دست غریبه ها می رقصید...

نفرین به من ... ابن حماقت است اما چشم هایم را بسته ام به امید آینده خوابیده ام...

عشق از ذات خداست این عشق نیست حماقت است...

لبخند

 

 

به من که از درون متلاشی میشدم نگاه کردی...  

هنوز به معصومیتی که در عمق نگاهت ترسیم کرده بودم ایمان داشتم...

و تو لبخند زدی و رفتی... 

و لبخند زدم... 

چرا که لبخند تو همیشه برایم شیرین بود،حتی لبخند به مرگ من!