دوزخ عشق

شاعرانه های عاشقانه

دوزخ عشق

شاعرانه های عاشقانه

دلبستگی...

آنگاه  که   رقص    باد   گیسوانت را نوازش   می کرد  

ندانستم که دلم داشت با چشمانت سازش می کرد 

پر کشیدی ز برم و چشم پوشیدی از                          

عاشقی که به دامانت خواهش می کرد

در انتظار تو تا ابد خواهم ماند...

قرارمان در میان شکوفه ی شقایق ها،در کنار تک درخت یادگاری ها،در کنار رود پاکی ها،در میان آغوش مهربانی ها،روبروی چشم انداز خاطره ها،قرارمان با تمام دلواپسی ها زیر سایه ساری که تو را سجده میکردم،دل را مجنونت میکردم،همان جا که عطر تنت مرا بیهوش میکرد،چشمانت غصه هایم را خاموش میکرد،جایی که عشقمان طلوع کرد و تا غروب خورشید هم عمر نکرد...آری در کنار همان سنگ عاشقی که از دلش شقایق رانده بود،که حال سنگ قبر من است...پس هر زمان که دلت تنها شد هر زمان دلت از شدت غم گرفت،من در انتظارم ای کوه غرورم پیش من باز گرد...